تغييرات
عزيزدل مادر، دردونه ي من ، به لطف خدا وارد هفته ي ١٢ شديم، شنبه ي هفته ي آينده اولين سونو و آزمايش غربالگري داريم، دارم لحظه شماري ميكنم كه بتونم ببينم، از خدا خواستم و نذر كردم كه همه چيزت صحيح و سالم باشه، راستش بابت ويار بدي كه داشتم احساس ميكنم بهت فشار اومده، اما بقيه ميگن كه ني ني چيزي احساس نكرده، اما من باز نگرانم. اين چند روزه كه بهتر شدم خاطرات وبلاگ سارا جون و مريم جون والهام جون رو كامل خوندم، بهم انژري داد، راستش به خاطر اين كه وقتي وبلاگشون رو خوندم ديدم زمان زود ميگذره و بقيه هم ويار داشتند كه گذشته، اما واقعا زمان براي من نميگذره فكر ميكنم سختيش هم تا همون هفته بيست باشه، وقتي بتونم حست كنم مطمئنم ديگه هيچ چيز برام مهم ن...
نویسنده :
مامان الی
9:44