غيبت نسبتا طولاني
سلام عشق مامان، عزيزم، خيلي وقته برات چيزي ننوشتم. گل من از هفته ي ٢٢ يه تكون هاي كوچلو ازت حس ميكنم، گاهي خيلي كم، گاهي هم خيلي زياد، اين اعلام وجودت منو سرمست ميكنه گلم، منتظرم تكون هات محكم تر بشه، حال و روز عمومي مامان هم خوبه خداروشكر، فقط شبا هر يك ساعت يكبار بيدار ميشم ميرم دستشويي اما كنار اين يه درد ديگه دارم همش تو خواب پام ميگيره و بيدار ميشم و بايد حتما راه برم تا خوب بشه، دكتر پودر منيزيوم بهم داده، نسبت به قبل بهتر شده اما كامل خوب نشده، ديگه برات جونم بگه در حال خريد سيسموني هستم تخت و كمدت هم سفارش داديم اميد به خدا هشت اردبيهشت مياد، همه چيز كه تكميل بشه حتما عكس ميزارم تو وبلاگت، عشق مامان خيلي دوستت دارم، از خدا ميخوام كمكم كنه تا شما رو به سلامت دنيا بيارم، بعضي اوقات يه نگراني هايي دارم اما خودم هم ميدونم بي خود و بي جهته، از همه ي دوستام ميخوام برام دعا كنند...